با معیارهای امروز اگر حساب کنید، 11 سالگی آن هم برای دختر خانمها هنوز سن کودکی و غرق شدن در بازیهای کودکانه است.حتی با حساب و کتاب صدوبیستسال پیش، دخترهای 10 یا 11 ساله اگرچه خیلی کودک به حساب نمیآمدند اما در جامعه آن روزکسی نمیتوانست تصور کند دخترکی 11 ساله میتواند به جای مشغول شدن به کارهای روزمره خانه یا بازیهای همسن و سالانش، غرق در مطالعه کتاب شود و بهترین تفریحش درس خواندن باشد! بانو «نصرت الملوک امین» اما از همان کودکیهای 120 سال پیش، اهل غرق شدن در کتاب و مطالعه بود. آن قدر که در کلاس درس، وقتی معلم در پاسخ به پرسشهای شرعی خانمها درماند و گفت: «... شما باید از یک مجتهد سؤال کنید...» نصرت الملوک سخت به فکر فرو رفت که چرا در میان زنان، مجتهد وجود ندارد؟ آن زمان اگرچه 11 سال بیشتر نداشت اما این پرسش روزها و شبهای بعد از ذهنش بیرون نرفت و لابه لای آرزوها و مشغولیتهای کودکانهاش گم نشد. ماند تا سی و چند سال بعد....
■ تک دختر بابا
نَقلِ بیش از 130 سال پیش است یعنی سال 1256 که خدا آخرین فرزند و تنها دختر را به خانواده «سید محمد علی امین التجار» میدهد. پدر از بازرگانان متدین و سرشناس اصفهان و بلکه ایران است و مادر هم از جمله سادات نیکوکار و شهره شهر. سالها انتظار کشیدهاند تا خدا به آنها دختری بدهد و حالا همه چیز آماده است تا «نصرت الملوک»، تک دختر آقای بازرگان، بشود سوگلی خانه و خانواده و دختر لوس بابا و جوری بار بیاید که فردا کسی نتواند بگوید بالای چشم شاهزاده خانم ابروست! بشود دختر دُردانهای که هزار جور ناز و ادا و اطوار دارد و دست هرچه «علیمردان خان» را از پشت میبندد. اما نه «امین التجار» و همسرش از آن پدر و مادرهای «نُنُر پرور»اند و نه به نظر میرسد «نصرت الملوک» کوچک اهل این حرفها باشد. تازه چهار سالگی را تمام کرده که پدر و مادر بر خلاف رسم معمول خانوادههای آن روزگار، او را به مکتبخانه میفرستند. دوباره تکرار میکنیم: نَقل 130 سال پیش است که درس خواندن دخترها حکایت نادر و عجیب و غریبی بود!
■ از تنبلی نبود
پس از 11 سالگی و آن پرسش اساسی: «چرا مجتهدِ زن نداریم»؟ پدر و مادر وقتی علاقه دخترشان را به درس و یادگیری زبان عربی دیدند، موافقت کردند که به قول امروزیها برایش معلم خصوصی بیاورند. البته نه از آن معلم خصوصیهایی که پدر و مادرها برای جبران تنبلیها و یا کم و کاستیهای هوش و استعداد فرزندشان میآورند. بانو «امین» در باره آن دوران گفته است: «پدر و مادرم مواظب من بودند که در ضمیر و درونم سوءاخلاق وارد نشود و استعدادهایم شکوفا شود... من در زمان کودکی و اوایل جوانی بسیار مایل و حریص به مطالعه کتابهای علمی و گوش دادن به مواعظ دینی بودم... هرگاه نزدیکانم مشغول به تفریح میشدند من به مطالعه مشغول میشدم و آنها مرا طعنه میزدند و بر من اعتراض میکردند و میگفتند: چگونه تو مشغول به مطالعه میشوی و تفریح را رها میکنی؟ این کار عاقلانه نیست بلکه از بطالت و کسالت است»!
■ خانم خانه دار
بی تعارف میپرسم... الان چند نفر از من و شما به این فکر افتادهایم که: خب... با وجود پدر و مادری تا این حد روشن بین و دلسوز، وضع مالی خوب، معلمها و استادان خصوصی، بدون هیچ دغدغه و دلواپسی مادی و غیرمادی، مگر «بانو امین» شدن کار دشواری است؟ اگر قرار باشد فقط یک نگاه مختصر به اول و آخر زندگینامه نخستین بانوی مجتهد ایرانی بیندازیم، بدون شک پاسخ مناسبی برای این سؤال پیدا نمیکنیم. اما خوب است بدانید با وجود همه آنچه در باره کودکی و اوضاع مالی مناسب و... گفتیم، بانو «امین» از جمله دخترانی نیست که لای پر قو و لابهلای برگهای کتب درسی بزرگ شده و فقط برای عالم و مجتهد شدن تربیت شود. تک دختر آقای «امین التجار» در 15 سالگی به عقد پسرعمویش در میآید تا بشود خانم خانه خودش و مادر آینده فرزندانش. در ضمن خودش را محک بزند که چقدر از آن عشق و علاقه به درس خواندن در کنار مشکلات زندگی مستقل، خانه داری، فرزند داری، همسرداری و... رنگ میبازد؟
■ استعدادی که دفن نشد
دو سال از زندگی مشترک گذشته بود که نخستین فرزند به دنیا آمد و بانو «امین» لذت و دشواریهای مادر شدن را هم تجربه کرد. با این همه هنوز چیزی از عشق و علاقهاش به یادگیری علوم کم نشده بود. استعدادی را در خودش کشف کرده بود و سخت اصرار داشت که نباید این استعداد زیر آوار خرافه دفن شود و یا اجازه بدهد توفان تجددی که داشت از سمت غرب میوزید تا حجاب و عفت زنان را برباید، آن را با خود ببرد. با تلاش و موافقت همسرش، آیتالله آقا سید علی نجفآبادی که از مدرسان و مجتهدان درجه یک اصفهان بود پذیرفت برای تدریس علوم دینی به خانه آنها بیاید. استادان بعدی آیتالله زفرهای، آقا میرزا علی اصغر شریف، شیخ مرتضی مظاهری و... بودند. دوران رشد و کمال آغاز شده بود. راهی که بانو «امین» انگار یقین داشت اگرچه حالا حالاها به پایان نخواهید رسید اما به اجتهاد خواهد رسید.
■ صوفی نشود صافی...
نزدیک به 27 سال تلاش تا رسیدن به اجتهاد، آسان نگذشت. مادری کردن برای هشت فرزند که هفت تای آنها به دلیل بیماریهای علاج ناپذیر آن دوران از دنیا رفتند، مدیریت خانه و خانواده، نشستن پای درسهای دشوار استادان مختلف، مطالعه بیامان، تألیف کتابهای ارزشمند و... کار آسانی نبود. استادانش پس از فوت چندمین فرزند او فکر کرده بودند دیگر نمیتواند درس را مثل قبل دنبال کند اما با کمال تعجب دو روز بعد پیغام رسید که: برای ادامه درس تشریف بیاورید! «محمد علی» تنها فرزند بازماندهاش که سال 1386 از دنیا رفت در این باره گفته است: «... روزی به ایشان گفتم شما که یک زن عالمه فاضله موحد به تمام معنا هستید؛ چرا باید این قدر زجر و درد بکشید؟ گفتند صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی، من باید خالص شوم؛ اینها امتحان است من باید امتحان بدهم».
■ تولد جدید
40 سالگی را گذرانده بود که اجازه اجتهاد را از آیتالله محمد کاظم شیرازی، شیخ عبدالکریم حائری یزدی و ابراهیم حسینی شیرازی اصطهبانی گرفت و سپس اجازه روایت را از آیتالله شیخ محمدرضا نجفی. نگارش کتابهای ارزشمندش نیز از همین سالها آغاز شد و تا سالها بعد ادامه یافت. اگرچه در بارهاش گفتهاند خیلی اهل سیاست نبود اما در افتادن او با اقدامهای «رضاخان» در زمینه کشف حجاب و سخنان و نوشتههایش در این باره نشان میدهد بانو «امین» از مسائل و مشکلات سیاسی جامعه خود بی خبر نبوده است. راه اندازی «مکتب فاطمه(س)» و دبیرستان دخترانه «امین» از دیگر فعالیتهای پس از دوران اجتهادش است. علامه محمد تقی جعفری در باره او گفته است: «... بهطور قطع میتوان ایشان را یکی از علمای برجسته عالم تشیع معرفی نمود... باید او را از گروه نخبه دانشمندان به شمار آورد که به اضافه فراگرفتن دانش به تولد جدید در زندگی نیز نائل میشوند».
نظر شما